محل تبلیغات شما

هیچ میدونستی من اون روز که صب زود پا شدم اومدم اهرا که بعدش برم کتابخونه آزادگان درس بخونم فرداش امتحان دارو داشتمو دارو رو افتادم؟
هیچ میدونستی که اون روز که چند دقیقه دیر رسیدم و تنها اومدم پشت اهرا، نشستم تا آفتاب در بیاد و بعد برم؟
هیچ میدونستی بند کفشت قبل از ایستگاه باز شد؟
هیچ میدونستی اون روز هیچی ازت ندیدم؟
هیچ میدونستی که چقدر بابت همه ی چیزایی که انداختم دور و پاک کردم ناراحتم؟
که من باور نکردم حرفاتو.
که چقدر تو اون یه هفته که نت قطع بود و من تهران بودم تنها بودم. حتی فکرتم با من نبود.
که چقدر کار تو دفتر فولادی و زندگی تنهایی تو خوابگاه میلاد سخت بود.
که چقدر حذف شدن از تیم بدون اینکه تو خبر داشته باشی عذاب بود.
که چقدر دوس داشتم به جای بقیه تو زنگ بزنی تو بیای تو باشی.
که دلم تنگ شده برات.
که دلم تنگ شده برات.
که دلم تنگ شده برات.

 

#فهیمه

 

پ.ن: صرفا چون به خودش نمیشه گفت :)

 

اینکه به زندگیت برگردی، تمام.

حرفی که با تو نیز نمی شد گفت

بی رمقی این روزا برای چیه

تو ,میدونستی ,چقدر ,اون ,تنگ ,روز ,که چقدر ,دلم تنگ ,تنگ شده ,که دلم ,اون روز

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پخش عمده پارچه .ملحفه.متقال.بیمارستانی.